هر چه تلاش می کنم ،نقش برآب می شود
درس بخوانم و دلم،پر اضطراب می شود
درس حساب و هندسه،برای حال ما بس است
حالم گرفته می شود ؛زنگ حساب می شود
ز شیمی و مندلیف،ز جدول تناوبی
دلم ز کربن و کروم پر التهاب می شود
من از همین درس فیزیک، چقدر خسته می شوم
وقتی مخم پر از مسائل شتاب می شود
درس ادبیات ما ،پر است از حرف وصدا
ندانمش چگونه امتحان آن چو منجلاب می شود
بحر غرور من به شعر من فتاده بر زبان
زمان امتحان فارسی حباب می شود
ز درس زیست بهتر است ، دگر سخن نگویم و
بدان زمین شناسیم علی الحساب می شود
به وقت نمره ی تمام ترم من که می رسد
ببین دبیر من چگونه بد حساب می شود!
به سمع هر دبیر من رسد همین نوشته ها
نمره ی درس های من نمره ی ناب می شود!
بیا ببین خدای من،خدای خوب درس ها
اگر تو خواهی نمره ام چو ماهتاب می شود
دعای من همین بوَد:سعادتی،سلامتی
خدای من یکی سوال؛مستجاب می شود؟!...
+ این شعر رو وقتی دوم دبیرستان بودم نوشتم...بخاطر همینه که خیلی خوب نیس...