عشق پلنگی است ک در رگ هایم می دود ،پلنگی که می خواهد تا خدا خیز بردارد.
من این پانگ را قلاده نمی بندم و رامش نمی کنم ،حتی اگر قفس تنم را بشکند.
خدا ماه است و این پلنگ می خواهد تا ماه بپرد . حکایت پلنگ و ماه عجب ناممکن است .اما هر چه ناممکن تر است زیبا تر است.
پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست می زند ؛اماهزار هزار فرسنگ مانده به ماه میفتد. دره های جهان پر از پلنگان مرده است که هرگز پنجه شان به آسمان نرسیده است .
خدا اما پرش پلنگ عشق را اندازه می گیرد نه رسیدن اش را .
و پلنگان می دانند که خدا پلنگی را دوست تر دارد که دور تر می پرد!...
استاد عرفان نظر آهاری
معلمی که دوستش دارم...